دیروز بود اون روزی که 9 ماه من براش جنگیدم و گفتم مثل وضع حمل میمونه ولی احساس میکنم دلم هیچ وقت شاد نمیشه من خیلی غصه دارم . الان میخوام بنویسم بغض کردم کی یادش میره دیروز منو الان قلبم داره تیر میکشه چه به روز من امد و چه تشکر غرایی از من شد بعد از 9 ماه تلاش باید از فردا شروع کنم برنامه ریزی برای مرور دوباره بابت ازمون مشاوران 

خدایا من دگ کلا باهات حرفی ندارم شب قبلش گفتم راضیم به رضای تو ولی فرداش گفتم خدااییااا کری؟؟ کوری؟؟ و هزارتا حرف دگ  

من با هیچ کس هیچ حرفی ندارم بزنم.  بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس تنهایی میکنم و این و هیچ کس نمیتونه درک ش کنه هیچ کس حجم شو نمیتونه بفهمه.  از بابت حرفایی ک شنیدم غصه ندارم. از بابت تنهایی و بی کسیم غصه دارم 

من فقط خیلی تنهام و واقعا گناه دارم


از اون روز تا الان کلی اتفاقات افتاده ‌. هنوز انفالوش نکرده بودم تا اینکه حس کردم دیگه به فضای اینستاگرام احتیاجی ندارم . باید میپذیرفتم که لزومی نداره دوست گند بزنه به زندگیت بلکه همین که ازش عشق نمیگیری همینکه توی بی زمانی قرار نمیگیری و همین که بهت حس بدی میده باید ازش دور شد براش درخواست نور کرد و ازش فاصله گرفت این روزا که گام های نور م. رو گوش میدم ارامش بیشتری دارم. از زندگیم راضیم و خداروشکر میکنم.
اخرین اپدیت ها : از ۱۷ فروردین تا ۲۳ اردیبهشت کلا جدا از همه چیز بودم . از ۱۷ ام به ویاچ نزدیک تر شدیم هی پیام میداد حال احوال میکرد این ی روز درمیونا شد هر روز هر روز شد هر ۴ ساعت ی بار و هی بهم نزدیک و نزدیک تر شدیم تااا الان، اول باید بگم که ازمون اول رو که ۲۳ ام دادم بد نبود ولی خب جوابی نگرفتیم. دیگه خیلی نگران نیستم ینی انقد بدنم تو شرایط ازمونی بوده که ابدیده شدم یجورایی هیجان دارم ها ولی ذوق بیخودی نمیکنم.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حس زیبا گرافیک آنلاین انجمن علمی- پژوهشی کلام اسلامی موتوربازان الان بخر تحویل بگیر